• facebook
  • rss

سر آرتور کانن دویل (خالق شرلوک هلمز)

سر ارتور کانن دویلسر آرتور کانن دویل خالق شرلوک هولمز

کانن دویلسر آرتور ایگناتیوس کانن دویل (Sir Arthur Ignatius Conan Doyle)، (تولد: 22 مه 1859- درگذشت:7 ژوئیه ی 1930) نویسنده و پزشک اسکاتلندی بود که بیشتر شهرت خود را مدیون داستان های تخیلی اش در مورد کارآگاه شرلوک هولمز(Sherlock Holmes) است که معمولا به عنوان نقطه ی عطفی در زمینه ی داستان های جنایی در نظر گرفته می شود.

او همچنین برای نوشتن داستان های ماجراجویی، دومین شخصیتی که خلق کرد، پرفسور چلنجر (Professor Challenger) و محبوب ساختن معمای ماری سلست (Mary Celeste) شناخته می شود. او نویسنده ی پرکاری بود و آثار دیگر او شامل داستان های فانتزی و علمی تخیلی،نمایشنامه ها، رمان ها، اشعار، و کتاب های غیر داستانی و رمان های تاریخی می شود.

زندگی و حرفه (آرتور کانن دویل)

آرتور ایگناتیوس کانن دویل در 22 مه 1859 در محله ی پیکاردی در ادینبورگ دیده به جهان گشود. پدر او چارلز التامانت دویل (Charles Altamont Doyle) در در انگلستان و در یک خانواده ی کاتولیک ایرلندی متولد شد، و مادر او ماری (موسوم به فولی) کاتولیک ایرلندی بود. والدین او در سال 1855 ازدواج کردند. در 1864 خانواده به دلیل اعتیاد رو به افزایش چارلز به الکل از هم پاشید و بچه ها به طور موقت اطراف ادینبورگ منزل داده شدند. در سال 1867، دوباره دور هم جمع شدند و در آپارتمان استیجاری کثیف در محله ی سائنس (Sciennes) زندگی کردند.

دویل در 9 سالگی (1868-70) با حمایت عموی ثروتمند خود به مدرسه ی مقدماتی یسوعیون در محله ی هادر (Hodder)، استونی هرست (Stonyhurst) فرستاده شد. سپس تا سال 1875 در کالج استون هرست مشغول به تحصیل شد. از 1875 تا 1876، در مدرسه ی یسوعی استلا ماتوتینا (Stella Matutina) در فلدکیرش اتریش تحصیل کرد. زمانی که او آنجا را ترک کرد، دین را رد کرد و یک آگنوستیک شد، هرچند که در نهایت به یک عارف روح گرا تبدیل شد.

او از سال 1876 تا 1881 در دانشکده ی پزشکی دانشگاه ادینبورگ به تحصیل پزشکی پرداخت به انضمام مدتی که در آستون،شفیلد و رایتون، شروپ شایر مشغول کار بود. دویل هنگامی که مشغول تحصیل بود شروع به نوشتن داستان های کوتاه کرد. اولین داستان موجود او “خانه ی ییلاقی تسخیرشده ی گورس تروپ”، که به مجله ی بلک وود (Blackwood) پیشنهاد شده بود با عدم موفقیت روبرو گشت. اولین قطعه ی منتشر شده ی او “معمای دره ی ساساسا” (The Mystery of Sasassa Valley) که داستان آن در آفریقای جنوبی به وقوع می پیوندد، در 6 سپتامبر 1879 در مجله ی چمبرز ادینبورگ ژورنال (Chambers’s Edinburgh Journal) به چاپ رسید. در 20 سپتامبر 1879، او اولین مقاله ی علمی خود را با عنوان “یاس زرد به عنوان یک سم” (British Medical Journal) در مجله ی بریتیش مدیکال ژورنال (British Medical) منتشر ساخت.

در سال 1880 دویل به عنوان دکتر در هپ اف پیترهد (Hope of Peterhead) گرینلند و پس از فارغ التحصیل شدن از دانشگاه با مدارک M.B., C.M. در سال 1881، در طول سفر به سواحل غربی آفریقا به عنوان جراح کشتی در اس اس مایومبا (SS Mayumba) به استخدام درآمد. او مدرک  M.D. (یک مدرک  فراتر از مدرک پزشکی معمولی در انگلستان) در موضوع سیفلیس مننژی – رگی (tabes dorsalis) در سال 1885 کامل کرد.

پدر دویل در سال 1893 در کرایتون رویال، دامفریس بعد از سال ها رنج بردن از بیماری روانی درگذاشت.

نام (آرتور کانن دویل)

هرچند دویل اغلب به عنوان “کانن دویل” اشاره شده است، در غسل تعمید او در کلیسای جامع سنت ماری (St Mary’s Cathedral)، ادینبورگ، نام مسیحی  “آرتور ایگناتیوس” و “دویل” ساده به عنوان نام خانوادگی به او داده شد. همچنین مایکل کانن(Michael Conan)، پدرخوانده ی او شد. فهرست کتابخانه بریتانیا (British Library) و کتابخانه ی کنگره ملی آمریکا (Library of Congress)، “دویل” خالی را به عنوان نام خانوادگی او به کار می برند.

استیون دویل، سردبیر  بیکر استریت ژورنال(Baker Street Journal) نوشته است”کانن نام میانی آرتور بود. کمی پس از فارغ التحصیل شدن او از دبیرستان، شروع به استفاده از کانن به عنوان نام میانی کرد. اما از نظر فنی نام خانوادگی او “دویل” ساده است. هنگامی که مقام شوالیه را دریافت کرد، با نام دویل اعلام شد، نه با ترکیب کانن دویل. با اینحال، استفاده ی واقعی از ترکیب اسم میانی با این حقیقت ثابت شد که همسر دوم دویل به جای “جین دویل” با عنوان “جین کانن دویل” شناخته می شد.”

حرفه ی پزشکی (آرتور کانن دویل)

در سال 1882، او  در یک درمانگاه در پلیموث، با همکلاسی سابق خود، جرج ترناواین باد(George Turnavine Budd) شریک شد، اما روابط آن ها با مشکل روبرو شد و طولی نکشید که دویل او را ترک کرد تا یک مرکز مستقل دائر کند. پس از رسیدن به پورتسموث در ژوئن 1882 با کمتر از 10 پوند (900 پوند امروزی) به نام خود، او درمانگاه خود را در بوش ویلز(Bush Villas) در الم گرو(Elm Grove)، ساوت‌سی تاسیس کرد. در ابتدا درمانگاه خیلی موفق نبود. دویل در مدتی که منتظر بیماران بود، دوباره نوشتن داستان را از سر گرفت.

در سال 1890 دویل چشم پزشکی را در وین آموخت و به لندن نقل مکان کرد، ابتدا در محله ی مونتاگ (Montague) و سپس در ساوت نوروود(South Norwood) ساکن شد. او به عنوان چشم پزشک یک درمانگاه در خیابان آپر ویمپل(Wimpole)، لندن W1 ( پلاک مجلس وست مینستر در محلی که امروزه می توان در خروجی آن را مشاهده کرد) تاسیس کرد.

حرفه ی ادبی (آرتور کانن دویل)

شرلوک هولمز (Sherlock Holmes)

اولین اثر دویل که شرلوک هولمز و دکتر واتسون (Dr. Watson) را نشان داد، رمان “اتود در قرمز لاکی” (A Study in Scarlet) بود. تمام حقوق این داستان  را “وارد لاک و شرکا” (Ward Lock & Co) در 20 نوامبر 1886، با مبلغ 25 پوند از دویل خرید. این قطعه ی ادبی بعد از آن سال در مجله ی Beeton’s Christmas Annual چاپ شد و نقدهای خوبی از طرف روزنامه های The Scotsman و Glasgow Herald دریافت کرد. هولمز تاحدودی از استاد سابق دانشگاه دویل به نام جوزف بل (Joseph Bell) الهام گرفته شده است. دویل برای او نوشت “قطعا به خاطر شماست که به شرلوک هولمز مدیون هستم…حول محور استنتاج و استنباط و مشاهده ای که در تدریس شما شنیدم مردی را خلق کردم.” دکتر (جان) واتسون مدیون نام خانوادگی خود اوست، اما شباهت شخصیتی بارز دیگری نسبت به یکی از همکاران پزشکی دویل در پورتسموث به نام دکتر جیمز واتسون ندارد.

حتی رابرت لوییس استیونسون (Robert Louis Stevenson)  از دور دست ها در ساموآ، قادر به تشخیص شباهت زباد بین جوزف بل و شرلوک هولمز شد: “درود من بر ماجراهای مبتکرانه و بسیار جالب شرلوک هولمز شما…آیا این می تواند دوست قدیمی من جو بل باشد؟” سایر نویسندگان بعضی از اوقات به تأثیرات اشخاص بیشتری اشاره می کنند— به عنوان مثال، شخصیت معروف ادگار آلن پو به نام سی. آگوست دوپن(C. Auguste Dupin).

دنباله ی “اتود در قرمز لاکی” با عنوان “نشانه ی چهار” (The Sign of the Four ) در ماهنامه ی Lippincott’s Magazine در فوریه سال 1890 با توافق با شرکت وارد لاک (Ward Lock) به چاپ رسید. دویل احساس کرد  که وارد لاک از او به عنوان نویسنده ای که برای دنیای نشر جدید است،شدیدا سواستفاده کرده است و آنها را ترک کرد. داستان های کوتاهی که شرلوک هولمز را روایت می کرد در ماهنامه ی استرند  (Strand Magazine) به چاپ رسید. دویل ابتدا از خانه ی خود در خیابان ویمپل که امروزه با لوح یاد بودی مشخص شده است، شروع به نوشتن برای استرند کرد.

نگرش دویل نسبت به معروف ترین مخلوق خود دمدمی مأبانه بود. در نوامبر 1891 برای مادرش نوشت:” من به کشتن هولمز فکر می کنم…پایان دادن به او برای همیشه و تمام. او ذهن مرا از چیزهای بهتر منحرف می کند.” ،مادر او پاسخ داد”این کار را نخواهی کرد! نمی توانی! نباید این کار را بکنی!”. دویل در تلاش برای منحرف کردن تقاضای ناشران برای داستان های بیشتر هولمز ، قیمت را بالا برد به این امید که ناشران را دلسرد کند، اما پی برد که آنها حتی حاضر به پرداخت مبالغ بیشتر از درخواست او هستند. در نتیجه، دویل تبدیل به نویسنده با بیشترین پرداختی در زمان خود شد.

در دسامبر 1893، دویل برای اینکه بیشتر وقت خود را به رمان های تاریخی اختصاص دهد، در داستان “مسئله نهایی” (The Final Problem) هولمز و پرفسور موریآرتی (Professor Moriarty)  را باهم، با سقوط از آبشار رایشنباخ (Reichenbach Falls) به سوی مرگ سوق داد. اگرچه اعتراض عمومی باعث شدکه او، هولمز را در سال 1901 در رمان “سگ خانواده باسکرویل”  (The Hound of the Baskervilles) به صحنه بازگرداند.

در سال 1903، دویل اولین داستان کوتاه هولمز را با عنوان “ماجرای خانه ی خالی” (The Adventure of the Empty House) در طول ده سال منتشر کرد که در آن توضیح داده شده بود که تنها موریآرتی سقوط کرده بود، اما به این دلیل که هولمز دشمنان خطرناک دیگری- مخصوصا کلنل سباستین موران (Colonel Sebastian Moran)- داشت طوری ترتیب داده بود که همچنان مرده فرض شود. هولمز درنهایت در 56 داستان کوتاه – آخرین آن در 1927 منتشر شد- و 4 رمان توسط دویل به تصویر کشیده شد و از آن زمان در رمان ها و داستان های زیادی از نویسندگان دیگر حضور یافته است.

جین استنفورد (Jane Stanford) بعضی از خصوصیات موریآرتی را با خصوصیات جان اوکانر پاور (John O’Connor Power) فنیایی(Fenian) مقایسه می کند.  “مسئله ی نهایی” همان سالی که قانون خودمختاری دوم به تصویب مجلس عوام رسید، منتشر شد. ” دره ی وحشت” (The Valley of Fear) در سال 1914، همان سال خودمختاری و سالی که قانون دولت ایرلند در کتاب قانون قرار داده شد، به صورت سریالی درآمد.

سایر آثار

اولین رمان های دویل عبارتند از “راز کلومبر” (The Mystery of Cloomber) که تا سال 1888 منتشر نشد، و رمان ناتمام “روایت جان اسمیت”(Narrative of John Smith) که تنها در سال 2011 منتشر شد. او مجموعه ای از داستان های کوتاه را گردآوری کرد از جمله “ناخدای ستاره ی قطبی” (The Captain of the Pole-Star) و “بیانیه ی جی. هبکاک جفسون” (J. Habakuk Jephson’s Statement) که هر دو از زمانی که دویل در دریا بود الهام گرفته شد، داستان دوم معمای کشتی ماری سلست را محبوب ساخت و جزییات داستانی به آن اضافه کرد نظیر شرایط ایده آل کشتی (که در واقع زمانی که کشف شد، آب آن را فرا گرفته بود) و باقی ماندن قایق های آن در کشتی( در حقیقت یک قایق در کشتی بود) تا بر دلایل عمومی آن حادثه مسلط شود.

بین سال های 1888 و 1906، دویل هفت رمان تاریخی نوشت که او و بسیاری از منتقدان آن ها را به عنوان بهترین کارهایش در نظر گرفته اند. او همچنین نه رمان دیگر، و بعدا در طول فعالیتش (1912-1929) پنج داستان نوشت، دو مورد از رمان های کوتاه دانشمند تندخویی به نام پرفسور چلنجر(Professor Challenger) را به تصویر می کشند. داستان های چلنجر شامل داستانی است که احتمالا شناخته شده ترین کار او پس از آثار هولمز است با عنوان”دنیای گمشده” (The Lost World). او یک نویسنده ی داستان کوتاه پرکار بود، از جمله دو مجموعه که داستان آن ها در زمان ناپلئون واقع شده است و شخصیت فرانسوی به نام سرتیپ جرارد (Brigadier Gerard) را به تصویر می کشد.

آثار نمایشی دویل عبارتند از: واترلو (Waterloo) که خاطرات یک کهنه سرباز انگلیسی از جنگ های ناپلئونی است، شخصیت گرگوری بروستر(Gregory Brewster) که برای هنری ایروینگ (Henry Irving) نوشته شد; خانه ی تمپرلی (The House of Temperley) که موضوع اصلی آن نشان دهنده ی علاقه ی همیشگی او به بوکس است; نوار خالدار (The Speckled Band)به تقلید از داستان کوتاهی به همان نام و همکاری با جیمز متیو بَری (J.M. Barrie) در اپرانامه ی جین آنی (Jane Annie) در سال 1893.

حرفه ی ورزشی (آرتور کانن دویل)

دویل در مدت زندگی در ساوت سی (Southsea) به عنوان دوازه بان با اسم مستعار ای.سی. اسمیت برای باشگاه فوتبال اتحاد پورتسموث (Portsmouth Association Football Club) که یک تیم آمارتور بود  بازی می کرد.( این باشگاه در سال 1896 منحل شد و هیچ ارتباطی با باشگاه فوتبال پورتسموث (Portsmouth F.C) امروزی که در سال 1898 تاسیس شد ندارد.) دویل به بازی کریکت علاقمند بود و بین سال های 1899 و 1907، او در 10 مسابقه ی درجه ی یک برای باشگاه کریکت ماری لیبون (Marylebone Cricket Club (MCC بازی کرد. دویل همچنین برای تیم کریکت آماتور الله اکبریس (Allahakbarries) در کنار نویسندگانی مانند جی. ام بری و الن الکساندر میلن (A. A. Milne) بازی کرد.

کانن دویل در حال بازی بیسبال در یک بازدید از نشنال پارک در ژوئن 1914

کانن دویل در حال بازی بیسبال در یک بازدید از نشنال پارک در ژوئن 1914

بیشترین امتیاز او در سال 1902 مقابل لندن کانتی( London County) بود که 43 امتیاز به دست آورد. او پرتاب کننده گاه به گاه بود و تنها در یک مسابقه ی درجه یک توپ زن بود( با وجود یکی از با تجربه ها –  دبلیو. جی گریس (W. G. Grace) ). او همچنین به گلف علاقه داشت، او برای سال 1910 به عنوان کاپیتان باشگاه گلف کروبورو بیکن (Crowborough Beacon) در ساسکس انتخاب شد. (او به همراه همسر دوم خود جین لکی (Jean Leckie) به خانه ی لیتل ویندلشم (Little Windlesham) در کروبورو نقل مکان کرد، و از سال 1907 تا زمان مرگش در جولای 1930 در آنجا زندگی کرد.)

ازدواج و خانواده (آرتور کانن دویل)

در سال 1885 دویل با ماری لوییس هاوکینز (Mary Louise Hawkins) – گاهی “لوییزا” (Louisa) خوانده می شد)- ازدواج کرد که کوچک ترین دختر جی. هاوکینز از مینسترورث (Minsterworth)، گلاسترشایر (Gloucestershire) و خواهر یکی از بیماران دویل بود. او از بیماری سل رنج می برد و در 4 ژوئیه ی 1906 فوت کرد. سال بعد دویل با جین الیزابت لکی (Jean Elizabeth Leckie) ازدواج کرد که او را اولین بار در سال 1897 ملاقات کرده و عاشقش شده بود. زمانی که همسر اول دویل در قید حیات بود، او رابطه ی افلاطونی خود را با جین بدون وفاداری به او حفظ کرد. جین،  ژوئن 1940 در لندن در سن 27 سالگی درگذشت.

دویل پدر پنج فرزند بود. او دو فرزند از همسر اولش داشت: ماری لوییس (28 ژانویه 1889- 12 ژوئن 1976) و آرتور الن کینگزلی (Arthur Alleyne Kingsley) که به عنوان کینگزلی نیز شناخته می شود (15 نوامبر 1892- 28 اکتبر 1918). او دارای سه فرزند از همسر دومش نیز بود: (17 مارس 1909- 9 مارس 1955) دنیس پرسی استوارت (Denis Percy Stewart) که همسر دوم  نینا دیوانی (Nina Mdivani) شاهزاده ی گرجستان بود، (19 نوامبر 1910- 3 ژوئن 1970)  آدرین مالکوم (Adrian Malcolm) و (21 دسامبر 1912- 18 نوامبر 1997) جین لنا آنت (Jean Lena Annette).

مبارزات سیاسی (آرتور کانن دویل)

پس از جنگ بوئر در آفریقای جنوبی در قرن 20 و محکومیت نقش انگلستان از طرف برخی محافل، دویل اثری کوتاه تحت عنوان “جنگ در آفریقا جنوبی: علت و هدایت آن” (The War in South Africa: Its Cause and Conduct) را نوشت که نقش بریتانیا در جنگ بوئر را توجیه می کرد و به طور گسترده ای ترجمه شد. دویل بین ماه های مارس و ژوئن سال 1900 به عنوان دکتر داوطلب در بیمارستان لانگمن فیلد در بلوم فونتین (Bloemfontein) خدمت کرد. دویل معتقد بود که این نشریه مسئول رسیدن او به درجه ی شوالیه توسط شاه ادوارد هفتم در سال 1902 و انتصاب او به عنوان یک معاون-ستوان سوری (Surrey) است. او همچنین در 1900 یک کتاب با نام “جنگ بزرگ بوئر” (The Great Boer War) نوشت.

در طول سال های اول قرن 20، او دوبار به عنوان عضو لیبرال برای پارلمان کاندید شد- یک بار در ادینبورگ و بار دیگر در هاویک بورگز- اما گرچه او رای آبرومندانه ای بدست آورد ولی انتخاب نشد. در ماه مه 1903 او (Knight of Grace) شوالیه ی بخشندگی Order of the Hospital of Saint John of Jerusalem منصوب شد.

دویل حامی مبارزه برای اصلاحات “کشور آزاد کنگو” (Congo Free State) بود که توسط روزنامه نگاری به نام ای. دی. مورل (E. D. Morel) و دیپلماتی به نام راجر کیسمنت (Roger Casement) رهبری می شد. طی سال 1990، دویل “جنایت کنگو” (The Crime of the Congo) را نوشت که یک رساله ی طولانی بود که در آن او وحشت آن مستعمره را محکوم می کرد. او با مورل و کیسمنت آشنا می شود، و این امکان وجود دارد که همراه با برترام فلچر رابینسون ( Bertram Fletcher Robinson)، چندین شخصیت در “رمان دنیای گمشده” (The Lost World) را از آنها الهام گرفته باشند. زمانی که مورال یکی رهبران جنبش صلح جویی در طول جنگ جهانی اول شد، دویل ارتباطش را هم با مورال و هم با کیسمنت قطع کرد. هنگامی که کیسمنت به جرم خیانت به تاج و تخت در طول عید پاک گناهکار شناخته شد، دویل تلاش ناموفقی را برای نجات او از مجازات مرگ انجام داد، با این استدلال که کیسمنت دیوانه شده است و نمی توانست مسئول اعمال خود باشد.

اصلاح بی عدالتی (آرتور کانن دویل)

دویل حامی پرشور عدالت نیز بود و شخصا به دو پرونده ی مختومه رسیدگی کرد که منجر به تبرئه ی دو مرد از جنایاتی که به آن متهم شده بودند شد. اولین پرونده در سال 1906 مربوط به یک وکیل نیمه بریتانیایی نیمه هندی خجالتی به نام “جورج ادالجی” (George Edalji) بود که ادعا می شد در گریت ویرلی (Great Wyrley) نامه های تهدید آمیز می نوشت و حیوانات را ناقص می کرد. پلیس ادالجی را مجرم شناخت، با اینکه قطع عضوها بعد از زندانی شدن مظنون ادامه داشت.

تا حدودی به دلیل نتیجه ی این پرونده بود که دادگاه تجدید نظر کیفری در سال 1907 تاسیس شد. غیر از کمک به جورج ادالجی، کار دویل کمک به بنانهادن راهی برای اصلاح سایر بی عدالتی ها بود. داستان دویل و ادالجی در سال 2005 در رمان آرتور و جورج اثر “جولین بارنز” (Julian Barnes) به صورت داستانی درآمد و در یک قسمت از مجموعه ی تلویزیونی بی بی سی به نام “ادواردینز” (The Edwardians) در سال 1972 به نمایش درآمد. در داستان ساختگی “نیکولاس مایر” (Nicholas Meyer) با عنوان “وحشت در وست اند” (The West End Horror) در سال 1976، هولمز موفق می شود که نام یک شخصیت خجالتی پارسی هندی که توسط سیستم قضایی انگلیس مورد ظلم واقع شده است از جرم منزه گرداند. ادالجی از طرف پدری، پارسی بود.

پرونده ی دوم مربوط به “اسکار اسلیتر” (Oscar Slater) یک یهودی و متصدی کازینو بود که به دلیل کتک زدن یک پیرزن 82 ساله در گلاسکو در سال 1908 محکوم شده بود، به دلیل تناقضات در کیفرخواست و یک حس کلی مبنی بر اینکه اسلیتر گناهکار نیست، کنجکاوی دویل برانگیخته شد. در نهایت با پرداخت بیشتر هزینه های درخواست تجدید نظر موفق اسلیتر در سال 1928 به این پرونده پایان داد.

 

روح گرایی (آرتور کانن دویل)

پس از مرگ همسرش لوییزا در 1906، مرگ پسرش کینگزلی درست قبل از جنگ جهانی اول، و مرگ برادرش اینس(Innes)، دو برادر زنش (یکی از آن ها “ارنست ویلیام هورنانگ” ( E. W. Hornung) خالق شخصیت ادبی رافلز (Raffles) بود) و دو برادرزاده اش مدت کوتاهی پس از جنگ،دویل غرق افسردگی شد. او با حمایت از روح گرایی (spiritualism) و جستجوی آن برای اثبات هستی فراتر از قبر آرامش یافت. بویژه به گفته ی عده ای، او از روح گرایی مسیحی طرفداری می کرد و “اتحادیه ی ملی روح گرایی” (Spiritualists’ National Union) را ترغیب کرد تا یک فرمان هشتم- که پیروی از تعالیم و مثال عیسای ناصری (Jesus of Nazareth) است- را بپذیرند. او یکی از اعضای سازمان ماوراء طبيعى مشهور “باشگاه روح” (The Ghost Club) بود.

در 28 اکتبر 1918،کینگزلی دویل از ذات الریه ای که در طول دوران نقاهت پس از جراحت جدی در نبرد سُم (Battle of the Somme) در 1916، به آن مبتلا شده بود، درگذشت. سرتیپ اینس دویل نیز در فوریه 1919 از ذات الریه درگذشت. سر آرتور درگیر روح گرایی شد تا جایی که رمان کوتاهی در مورد این موضوع با عنوان “سرزمین مه” (The Land of Mist) نوشت که شخصیت پرفسور چلنجر را به تصویر می کشید. داستان  “آمدن پری ها” (The Coming of the Fairies) نشان داد که کانن دویل متقاعد شده است که پنج عکس پری های کاتینگلی (Cottingley Fairies) (که دهه ها بعد مشخص شد که فریب است) صحت دارد. او در کتاب خود آن عکس ها را همراه با تئوری هایی درباره ی ماهیت و وجود پریان و ارواح به چاپ رساند.

در سال 1920 دویل در کویینز هال(Queen’s Hall) با شکاک برجسته “جوزف مک کیب” (Joseph McCabe) بر سر ادعای روح گرایی به مناظره پرداخت. مک کیب بعدا دلایل خود در برابر دویل و روح گرایی را در رساله ای تحت عنوان “آیا روح گرایی بر پایه ی کلاه برداری است؟” ( Is Spiritualism Based on Fraud?) به چاپ رساند که در آن ادعا شده بود که دویل با فریب خوردن از حقه ی واسطه روحی (mediumship) به روح گرایی اعتقاد پیدا کرده است.

در سال 1922، پژوهشگر روحی و روانی به نام “هری پرایس” (Harry Price)، عکاس روح “ویلیام هوپ” (William Hope) را به کلاه برداری متهم کرد. دویل به دفاع از هوپ برخاست اما از محققان دیگر شواهد بیشتری درباره ی نیرنگ، به دست آمد. دویل تهدید کرد که پرایس را از آزمایشگاه ملی تحقیقات روانی (National Laboratory of Psychical Research) اخراج می کند و مدعی شد که اگر او بر نوشتن “گنداب” درباره روح گرایی اصرار ورزد به سرنوشت “هری هودینی” (Harry Houdini) دچار خواهد شد. پرایس نوشت “آرتور کانن دویل و دوستان او سال ها با من به دلیل افشاء کردن هوپ بدرفتاری کردند.” به دلیل آشکار شدن کار هوپ و سایر روح گرایان کلاه بردار، دویل در دهه ی 1920 هشتاد و چهار عضو انجمن تحقیقات روانی (Society for Psychical Research) را وادار به استعفای دسته جمعی کرد، زیرا آن ها معتقد بودند که انجمن در ضدیت با روح گرایی است.

دویل و روح گرایی به نام “ویلیام توماس استد” (William Thomas Stead) با فریب باور کرده بودند که جولیوس و اگنس زانسیش (Julius and Agnes Zancig) دارای قدرت های روانی حقیقی هستند. هم دویل و هم استد مدعی شدند که زانسیش ها تلپاتی انجام داده اند. در سال 1924 جولیوس و اگنس زانسیش اعتراف کردند که عمل ذهن خوانی آن ها حقه ای بیش نبوده است و رمز و جزییات ترفند شعبده بازی که استفاده کرده بودند را تحت عنوان “اسرار ما!!” (Our Secrets!!) در روزنامه ی لندن به چاپ رساندند. دویل در سال 1926 در کتاب خود به نام “تاریخچه ی روح گرایی” (The History of Spiritualism ) به ستایش از پدیده ی روانی و تجسد روح که توسط “ایساپیا پالادینو” (Eusapia Palladino) و “مینا کرندن” (Mina Crandon) اجرا شده بود پرداخت. این دو کلاهبردار شناخته شدند. در سال 1927 دویل در یک مصاحبه فیلم برداری شده درباره ی شرلوک هولمز و روح گرایی (اعتقاد به ارواح) صحبت کرد.

دویل مدتی با “هری هودینی” (Harry Houdini)، شعبده باز آمریکایی که  پس از مرگ مادر محبوبش در دهه ی 1920 به یکی از مخالفان برجسته ی جنبش روح گرایی تبدیل شد، دوست بود. اگرچه هودینی اصرار داشت که واسطه ها ی روح گرا از حقه استفاده می کنند (و همواره آن ها را متقلب معرفی می کرد)، دویل معتقد بود که خود هودینی دارای قدرت های ماوراء طبيعى است- نظریه ای که در “لبه ی ناشناخته ها” (The Edge of the Unknown) دویل بیان شد. هودینی ظاهرا قادر به متقاعد ساختن دویل مبنی بر اینکه شاهکارهای او چیزی جز حقه نیست، نبود که این امر منجر به جدایی عمومی تلخ بین این دو شد. یک حادثه ی تلخ در خاطرات دوست هودینی به نام “برنارد ام.ال ارنست” (Bernard M.L. Ernst) بازگو شده است که در آن هودینی حقه ی خیره کننده ای را در خانه ی خود در حضور کانن دویل اجرا می کند. هودینی به دویل اطمینان می دهد که این ترفند، توهم خالص است و بوسیله ی آن تلاش می کند که به دویل این نکته را ثابت کند که نباید پدیده را تنها به این دلیل که توضیحی ندارد، تصدیق کند. بر طبق گفته ی ارنست، کانن دویل از باور اینکه این کار ترفند بوده است، سر باز زد.

“ریچارد میلنر” (Richard Milner) مورخ علمی آمریکایی، موردی را ارائه کرده است که دویل ممکن است در فریب “مرد پیلتداون” (Piltdown Man) سال 1912 که در آن فسیل انسانی (هومینیدی) تقلبی ساخته شد که دنیای علم را بیش از 40 سال فریب داد، دست داشته باشد. میلنر می گوید که دویل انگیزه  داشته است- برای مثال، انتقام از موسسه ی علمی برای کم ارزش ساختن یکی از پدیده های روحی مورد علاقه ی او- و داستان “دنیای گمشده” دارای  چندین سرنخ رمزی درباره ی دخالت او در این فریب است. به نظر می رسد که کتاب سال 1974 “ساموئل روزنبرگ” (Samuel Rosenberg) با عنوان “برهنگی بهترین استتار است” (Naked is the Best Disguise) توضیح می دهد که چگونه دویل ،در سراسر نوشته های خود، سرنخ های صریحی گذاشته است که مربوط به جنبه های مخفی و سرکوب شده ی ذهن او است.

مرگ (آرتور کانن دویل)

در 7 ژوئیه 1930 دویل در حالی در سالن خانه ی ویندلشم،خانه ی او در کروبورو، ساسکس شرقی، پیدا شد که قفسه ی سینه اش را محکم گرفته بود. او بر اثر سکته ی قلبی در 71 سالگی درگذشت. آخرین کلمات او خطاب به همسرش بود:” تو فوق العاده ای.” در زمان مرگ او، بحث هایی در باره ی محل دفن او وجود داشت، زیرا او آشکارا مسیحی نبود و خود را یک روح گرا می دانست. او ابتدا در 11 جولای 1930 در باغ رز ویندلشم به خاک سپرده شد.

بعدها به همراه همسرش در حیاط کلیسای مینستد (Minstead) در نیو فارست (New Forest)، نیوهمشایر دوباره به خاک سپرده شد. لوح های یادبود چوبی حکاکی شده ی او و همسرش به صورت خصوصی و غیرقابل دسترس برای عموم نگهداری می شوند. بر روی کتیبه نوشته شده است” “تیغی برنده/ حقیقتی فولادی/آرتور کانن دویل/ متولد مه 1859/ درگذشته در 7 جولای 1930″

قسمتی از نوشته ی روی سنگ قبر او در حیاط کلیسا اینگونه است”حقیقتی فولادی/ تیغی برنده/ آرتور کانن دویل/شوالیه/ میهن پرست، پزشک و مردی علاقمند به ادبیات”

آندرشاو (Undershaw)، خانه ای نزدیک هایندهد (Hindhead)، هاسلمر (Haslemere) که دویل در بین اکتبر 1897 و سپتامبر 1907 آن را ساخت و در آن زندگی کرد، از سال 1924 تا 2004 هتل و رستوران بود. سپس توسط یک توسعه دهنده خریداری شد و هنگامی که طرفداران حفظ منابع طبیعی و طرفداران دویل برای نگهداری آن مبارزه می کردند، خالی ماند. در سال 2012 دیوان عالی دستور داد که  مجوز توسعه ی مجدد لغو شود زیرا  رویه ی درستی را دنبال نکردند.

یک مجسمه در تقاطع کروبورو (Crowborough Cross) در کروبورو، جایی که او به مدت 23 سال در آن زندگی کرد یاد دویل را گرامی می دارد. مجسمه ای از شرلوک هولمز در محله ی پیکاردی، ادینبورگ نزدیک خانه ای که دویل در آن بدنیا آمد، قرار دارد.





Leave a reply